عصر یک روز کاری آخر هفته است و با اینکه کارگاه آموزشی اجباری که برامون گذاشتند، آخر هفته و تعطیلاتمو خراب کرده، اما بازم خوشحالم که از الان تا شنبه صبح، کلی وقت آزاد دارم. میخوام کتاب بخونم بیدغدغهی پروژه اجباری تحقیق درباره کرم ابریشم آفریقایی که فردا تحویلش میدم و بعد از دو هفته که حسابی ذهنم رو به خودش مشغول کرده بود و وقتم رو گرفته بود از شرش راحت میشم.
عجیبه که درباره این موجود ترسناک 16 سانتیمتری با پرزهای روی تنش، هیچ سایت فارسی پیدا نکردم و مجبور شدم از بین سایتهای اندک انگلیسی بشینم ترجمه کنم!
اگر نویسنده مطالب علمی برای یه مجله علمی بودم حتما نتیجه تحقیقاتم رو پیشنهاد میدادم برای مجله و منتشرش میکردم. حتم دارم در سرچ گوگل، اول میشد. اما چه کنم مجلهای که براشون مطلب مینویسم فعلا دنبال مطالب پرسرچ و عامه پسنده.
آخرین چیزی که براشون نوشتم مهران مدیری بود. نوشته من درباره این شخصیت، حاصل یه کار تحقیقاتی بود و براش وقت گذاشته بودم چون بازیگر مورد علاقه خودمه. تا اینجا که بازخوردها خوب بوده و به نظر میاد مخاطب عام خوشش اومده.
مطلب بعدیم درباره ترانه علیدوستی هستش. خواستم عدالت رو برقرار کنم و اگه از یک بازیگر مرد نوشتم، از یک بازیگر زن هم بنویسم. بعد از اون بعید میدونم درباره بازیگرها دلم بخواد مطلب بنویسم. سوژه های دیگه ای رو باید از سردبیر بخوام. تکرار منو اذیت میکنه.
گرچه درباره چارلی چاپلین هم قبلتر مطلبی نوشتم که خودم هم دوستش دارم علاوه بر دوستم که اونو بهترین نوشته من در اون مجله میدونه. اما دیگه بیوگرافینویسی کافیه! به اندازه کافی تجربهش کردم.
هوا این روزها انگار کمی بهتر شده و از اون گرمای کشنده یک ماه اخیر عبور کردیم. اما این دلیل نمیشه الان پنکه رو خاموش کنم و به باد کولر قناعت کنم! اینجور وقتها خدا رو شکر میکنم که کسی مجبور نیست با من زندگی کنه و این همه سرما رو تحمل کنه.
پ.ن: میدونم پاراگراف آخر ربطی به موضوع نداشت. صرفا جهت درج در سوابق
درباره این سایت